ساراوین بلاگ

ما در بلاگ ساراوین کنار شما عزیزان هستیم

ساراوین بلاگ

ما در بلاگ ساراوین کنار شما عزیزان هستیم

گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود

گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود

گر نکوبی حلقه، صد جا بر درِ دل می‌شود


همچو فانوسش کسی باید که دارد پاسِ حُسن

زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل می‌شود


آنچه کردی اِنفعالش عُذر خواهد باک نیست

چشمها روزی اگر با هم مقابل می‌شود


عشوه‌های چشم را کان غمزه می‌خوانند و ناز

من گرفتم سِحر شد آخر نه باطل می‌شود


دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست

می‌کنم یک هفته‌اش زنجیر و عاقل می‌شود


عشق و سودا چیست وحشی مایهٔ بی‌حاصلی

غیر ناکامی ز خودکامان چه حاصل می‌شود...


کنون ای خردمند، وصف خِرَد بدین جایگه گفتن اندرخورَد

کنون ای خردمند، وصف خِرَد

بدین جایگه گفتن اندرخورَد


کنون تا چه داری بیار از خرد

که گوش نِیوشنده زو برخورد


خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد


خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای


ازو شادمانی وزویت غمیست

وزویت فزونی وزویت کمیست


خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یک زمان


ازویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد پای دارد ببند


خرد چشم جانست چون بنگری

تو بی‌چشم شادان جهان نسپری


سه پاس تو چشم است وگوش و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان


خرد را و جان را که یارَد سُتود

و گر من ستایم که یارد شُنود


حکیما چو کس نیست گفتن چه سود

ازین پس بگو کافرینش چه بود


تویی کرده ی کردگار جهان

ببینی همی آشکار و نهان


به گفتار دانندگان راه جوی

به گیتی بپوی و به هر کس بگوی...


گرچه شاهین خرد بر سر پروازی هست

گرچه شاهین خرد بر سر پروازی هست
اندرین بادیه پنهان قَدَر اندازی هست

آنچه ازکار فروبسته گره بگشاید
هست و در حوصلهٔ زمزمه پروازی هست

تاب گفتار اگر هست شناسائی نیست
وای آن بنده که در سینه او رازی هست

گرچه صد گونه به صد سوز مرا سوخته اند
ای خوشا لذت آن سوز که هم سازی هست

مُرده خاکیم و سزاوارِ دلِ زنده شدیم
این دل زنده و ما ، کار خدا سازی هست

شعلهٔ سینهٔ من خانه فروز است ولی
شعله ئی هست که هم خانه براندازی هست

تکیه بر عقل جهان بین فلاطون نکنم
در کنارم دلکی شوخ و نظر بازی هست